نشست فارمت مسکو که امروز با حضور نمایندگان کشورهای روسیه، چین، هند، ایران، پاکستان، تاجیکستان، ازبیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرغیزستان به عنوان اعضای اصلی فارمت مسکو و نمایندگان کشورهای عربستان، قطر، امارات متحده عربی و ترکیه به عنوان اعضای ناظر با حضور وزیر امور خارجه حکومت خود خوانده گروه تروریستی طالبان که گفته شده به حیث مهمان در این نشست اشتراک کرده، در شهر کازان جمهوری تاتارستان روسیه برگزار شد. فارمت مسکو از سال ۲۰۱۷ به این طرف به ابتکار روسیه در مورد افغانستان برگزار میشود اما تا کنون اثرگذاری آن بر تحولات افغانستان ملموس نبوده است. امریکاییها یک سال بعد از ابتکار روسیه، نشستهای دوحه را با طالبان آغاز کردند که نتیجه آن توافقنامه دوحه بود که خروج امریکا و تسلیمدهی قدرت به طالبان را رقم زد.
رسانهها به نقل از ضمیرکابلوف نماینده ویژه وزارت خارجه روسیه برای افغانستان، هدف اصلی پنجمین نشست فارمت مسکو را ایجاد حکومت فراگیر، مبارزه با تروریزم و مبارزه با مواد مخدر عنوان کردهاند. امیرخان متقی وزیر امور خارجه حکومت خود خوانده طالبان در این نشست، فهرست طویلی را تحت عنوان دستآوردها به نشست ارایه کرده که در واقع پر است از لاف و گزافهای همیشگی این گروه در باره امنیت، ثبات، بازسازی و…وی از کشورهای منطقه و جهان خواسته که به گفته او از فرصت بوجود به نفع خود استفاده کرده و با برسیمت شناسی حکومت این گروه، زمینه اتصال منطقهای را فراهم بسازند. وزیر خارجه حکومت خود خوانده گروه تروریستی طالبان اما تشکیل حکومت فراگیر را موضوع داخلی افغانستان خوانده که به گفته او ربطی به خارجیها ندارد زیرا به زعم وی حکومت های فراگیر مورد نظر خارجی ها که در گذشته تجویز شده، کارآیی نداشته است و با واقعیتهای عینی افغانستان سازگار نبوده است.
هرچند برخی از ناظران روابط بینالملل به این باوراند که نشست فارمت مسکو، بیشتر یک نشست تشریفاتی و نمادین است که روسیه آن را برای ادامه یک روندی که در گذشته آغاز کرده ادامه میدهد، اما از اظهارات نماینده گروه تروریستی طالبان چنین بر میآید که این گروه توقعات بیشتری از این نشست دارد و تصور میکند که حضورش در این نشست به معنای تن دادن کشورهای اشتراک کننده به به خواستههای طالبان است. تصور گروه تروریستی طالبان این است که کم کم جهان حاکمیت نامشروع و جابرانه و ضد حقوق بشری این گروه، که در نتیجه یک توطیه بدست آمده را میپذیرد و نیازی نیست به شرایطی که خارجیها در مورد عادیسازی روابط با افغانستان مطرح میکنند، تن دهد. چنین تصوری منشأاش در احساس پیروزی و توانمندی کاذب است و به این معناست که طالبان به دروغهایی که به جهانیان میگویند، خودشان باور کردهاند.
واقعیت این است که گروه تروریستی طالبان نه تنها که از این نقطه نظر صلاحیت اعمال سلطه و حاکمیت بر مردم افغانستان را ندارند که قدرت را از راه نامشروع و در نتیجه توطیه بدست آورده اند و علیه اراده مردم قد علم کرده اند، بلکه از این جهت نیز صلاحیت شان برای حکومت داری محرز نیست که یک گروه جاهل و بیسواد و فاقد صلاحیت تخصصی برای حکومت کردن هستند و هیچ طرح و برنامه مدونی برای پیشرفت و ترقی و حکومت داری در افغانستان ندارند. علاوه برآن و مهمتر از همه اینکه گروه تروریستی-فاشیستی طالبان، اهداف و نیات شوم و ثباتستیزی در سر دارند که عملی کردن آن مصداق عینی جنایت علیه بشریت، آپارتاید جنسیتی، آپارتاید قومیتی، آپارتاید مذهبی و نژادی است.
اما سوال بیثباتی افغانستان. بیثباتی افغانستان یک عامل عمده و اساسی و محوری دارد که عوامل دیگر فرع بر آن است. این عامل همانا تفکر برتریجویانه قومی پشتونها است که اقوام غیرپشتون را، که بیش از هفتاد درصد نفوس کشور را تشکیل میدهند، مهاجر فرض میکند و حکم به اخراج اجباری یا بردهسازی سیستماتیک آنان میدهد. چنین تفکری از صد سال قبل در افغانستان بوجود آمد و تاکنون حاکمیتهای پشتونی و حلقات پشتونیست پیوسته براساس آن سیاستگذاری کرده و در واقع دولت را وسیله تحقق یک هدف شوم قومی قرار داده اند که در نتیجه آن اعتماد ملی به شدت لطمه دیده است و به سادگی قابل احیا نیست. با حاکم شدن دوباره گروه تروریستی طالبان، اقوام غیرپشتون بهگونه آشکار از ساختار حکومت حذف شدند و حکومت تکقومی و تکگروهی مبتنی تفکر برتریجویانه قومی شکل گرفت که پیوسته سرگرم حذف و سرکوب مخالفتهای قومی بوده و در این زمینه از خشم و خشونت بیسابقه کار میگیرد.
برخلاف ادعای دروغین امیرخان متقی وزیر امور خارجه حکومت خود خوانده گروه تروریستی طالبان که گفته حکومتهای فراگیر مورد نظر خارجیها نسخه ناکام و ناسازگار با واقعیتهای عینی افغانستان بوده، باید گفت که در صد سال اخیر تنها حکومتهایی در افغانستان از نظر قومی نسبتاً فراگیر بوده و با واقعیتهای افغانستان سازگاری داشته که در نتیجه فشار خارجی بوجود آمده است. یکی از نمونهها همین جمهوریت قبلی بود که در اصول براساس ایده مشارکت اقوام شکل گرفت اما بعدها هم حلقات قومگرای پشتونی در داخل حکومت و هم طالبان به عنوان یک گروه قومگرای پشتونی از بیرون حکومت علیه آن توطیه کردند و زمینههای تضعیف و فروپاشی آن را از درون و بیرون مساعد ساختند. یکی از دلایلی که نظام قبلی بیست سال دوام آورد، در کنار حمایتهای نظامی و اقتصادی و سیاسی امریکا، همین ایده مشارکت اقوام بود که اقوام ساکن در کشور علیه آن نشوریدند و این باعث شد که نظام دوام بیاورد.
دلیل سقوط نظام قبلی بدست طالبان نیز در واقع تقویت روز افزون تفکر تمامیتخواهانه پشتونی بوده از دوره کرزی به نرمی آغاز شد و در وجود غنی تندمزاج و متعصب به اوج رسید. کرزی براساس چنین طرز فکری، طالبان را حمایت کرد و نیروهای ضد طالبان را تضعیف نمود. در نتیجه اشرف غنی به عنوان یک چهره قومگرای افراطی، برنامه مصالحه ملی، که مبتنی بر ایده مشارکت اقوام بود را سبوتاژ و در یک اقدام غافلگیر کننده از میدان گریخت تا طالبان به عنوان یک نیروی قهار پشتونی قدرت را بدست بگیرد و اقوام غیرپشتون را از ساختار نظام با قهر و خشونت بیرون کند. در واقع، از این لحاظ، برگشت دوباره طالبان به قدرت کودتایی علیه مردمسالاری و مشارکت اقوام بود که حلقات قومگرای پشتون در دو سوی خط آن را به دوام سلطه برتری جویانه پشتنونها مضر تلقی میکردند.
چنانکه اشاره شد، عامل اصلی بیثباتی در افغاستان، عامل درونی است و نه بیرونی. عوامل بیرونی در نقش عوامل مشدده عامل درونی عمل میکنند. تجربه نشان داده که اگر فشار خارجی نباشد، پشتونها حاضر به پذیرش مشارکت سایر اقوام در قدرت نیستند و یک حاکمیت پشتونی فقط در جهت سرکوب دیگران کار خواهد کرد. طالبان در دوسال اخیر یکبار دیگر این واقعیت مسلم را به اثبات رسانیدند و بعید است که روسیه و بقیه اعضای اصلی و ناظر نشست فارمت مسکو این واقعیت را ندانند.
باید گفت که روسیه به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند ذیدخل در قضایای افغانستان، مناسبات قومی قدرت را به خوبی درک میکند و بارها در این زمینه اعلام موضع کرده و اتمام حجت نموده است. در اظهار نظر مقامهای روسی پیوسته به موضوع قومی اشاره میشود که نشاندهنده درک آنان از واقعیتهای عینی افغانستان است. واقعیتهایی که گروه تروریستی طالبان در مقام حاکمان فعلی، آن را به روال حاکمان گذشته انکار میکنند و در مجالس بینالمللی در جهت خلاف آن موضعگیری میکنند.
اگر کشورهای منطقه به ویژه روسیه، ایران، هند، چین بخواهند که ریشههای بیثباتی افغانستان را شناسایی و آن را از بین ببرند، راهحل فقط ایجاد یک حکومت مشارکتی، انتخابی، مردمی، قانونی و مبتنی بر توازن قوای قومی است. چنین حکومتی باید از نمایندگان واقعی همه اقوام تشکیل شود و طالبان فقط بخشی از مشارکت کنندگان در این برنامه باشند نه اینکه از طالبان خواسته شود تا حکومت مشارکتی تشکیل دهید. زیرا روشن است که طالبان از یک سو به چنین خواستی تن نمیدهند و اگر هم که تن بدهند، آنان مشارکت را به زعم خود شان تعریف میکنند که مورد قبول دیگران نخواهد بود.
طالبان به عنوان یک گروه قومی حق و صلاحیت تشکیل چنین حکومتی را ندارند. از نظر طالبان حکومت مشارکتی یعنی اینکه چند چهره تاجیک و هزاره و ازبیک را در پستهای نمادین و تشریفاتی و تزیینی جابجا کنند و سپس مدعی شوند که حکومت شان متشکل از نمایندگان تمام اقوام است. در حالی که چنین طرحی کارساز نیست. این در حالی است که طالبان که تازه به خوان قدرت و ثروت رسیدهاند، حاضر به گفت وگو در مورد هیچ طرحی که خلاف میل آنان باشد،نیستند. آنگونه که این گروه بارها اعلام کرده، آنان خارجی ها را نیز حق نمیدهند که در این زمینه دخالت کنند.
در واقع تا جایی که از اظهارات برخی از مقامهای کشورهای منطقه و روسیه دانسته میشود، آنان به این درک رسیده اند که راه حل حکومت مشارکتی است اما گویا روی میکانیزم تشکیل چنین حکومتی، توافق نظر میان کشورهای منطقه از یک طرف و میان آنان و طالبان و نیروهای مخالف طالبان وجود ندارد.
در زیر به گونه فشرده میکانیزم تشکیل حکومت مشارکتی معرفی میشود. نگارنده را باور براین است که تنها از طریق چنین میکانیزمی میتوان از تشکیل یک حکومت مشارکتی در افغانستان که متضمن صلح و ثبات دایمی و از بین رفتن انگیزهها و عوامل جنگ باشد، اطمینان حاصل کرد.
میکانیزم عملی حکومت مشارکتی:
رسانهها به نقل از ضمیرکابلوف نماینده ویژه وزارت خارجه روسیه برای افغانستان، هدف اصلی پنجمین نشست فارمت مسکو را ایجاد حکومت فراگیر، مبارزه با تروریزم و مبارزه با مواد مخدر عنوان کردهاند. امیرخان متقی وزیر امور خارجه حکومت خود خوانده طالبان در این نشست، فهرست طویلی را تحت عنوان دستآوردها به نشست ارایه کرده که در واقع پر است از لاف و گزافهای همیشگی این گروه در باره امنیت، ثبات، بازسازی و…وی از کشورهای منطقه و جهان خواسته که به گفته او از فرصت بوجود به نفع خود استفاده کرده و با برسیمت شناسی حکومت این گروه، زمینه اتصال منطقهای را فراهم بسازند. وزیر خارجه حکومت خود خوانده گروه تروریستی طالبان اما تشکیل حکومت فراگیر را موضوع داخلی افغانستان خوانده که به گفته او ربطی به خارجیها ندارد زیرا به زعم وی حکومت های فراگیر مورد نظر خارجی ها که در گذشته تجویز شده، کارآیی نداشته است و با واقعیتهای عینی افغانستان سازگار نبوده است.
هرچند برخی از ناظران روابط بینالملل به این باوراند که نشست فارمت مسکو، بیشتر یک نشست تشریفاتی و نمادین است که روسیه آن را برای ادامه یک روندی که در گذشته آغاز کرده ادامه میدهد، اما از اظهارات نماینده گروه تروریستی طالبان چنین بر میآید که این گروه توقعات بیشتری از این نشست دارد و تصور میکند که حضورش در این نشست به معنای تن دادن کشورهای اشتراک کننده به به خواستههای طالبان است. تصور گروه تروریستی طالبان این است که کم کم جهان حاکمیت نامشروع و جابرانه و ضد حقوق بشری این گروه، که در نتیجه یک توطیه بدست آمده را میپذیرد و نیازی نیست به شرایطی که خارجیها در مورد عادیسازی روابط با افغانستان مطرح میکنند، تن دهد. چنین تصوری منشأاش در احساس پیروزی و توانمندی کاذب است و به این معناست که طالبان به دروغهایی که به جهانیان میگویند، خودشان باور کردهاند.
واقعیت این است که گروه تروریستی طالبان نه تنها که از این نقطه نظر صلاحیت اعمال سلطه و حاکمیت بر مردم افغانستان را ندارند که قدرت را از راه نامشروع و در نتیجه توطیه بدست آورده اند و علیه اراده مردم قد علم کرده اند، بلکه از این جهت نیز صلاحیت شان برای حکومت داری محرز نیست که یک گروه جاهل و بیسواد و فاقد صلاحیت تخصصی برای حکومت کردن هستند و هیچ طرح و برنامه مدونی برای پیشرفت و ترقی و حکومت داری در افغانستان ندارند. علاوه برآن و مهمتر از همه اینکه گروه تروریستی-فاشیستی طالبان، اهداف و نیات شوم و ثباتستیزی در سر دارند که عملی کردن آن مصداق عینی جنایت علیه بشریت، آپارتاید جنسیتی، آپارتاید قومیتی، آپارتاید مذهبی و نژادی است.
اما سوال بیثباتی افغانستان. بیثباتی افغانستان یک عامل عمده و اساسی و محوری دارد که عوامل دیگر فرع بر آن است. این عامل همانا تفکر برتریجویانه قومی پشتونها است که اقوام غیرپشتون را، که بیش از هفتاد درصد نفوس کشور را تشکیل میدهند، مهاجر فرض میکند و حکم به اخراج اجباری یا بردهسازی سیستماتیک آنان میدهد. چنین تفکری از صد سال قبل در افغانستان بوجود آمد و تاکنون حاکمیتهای پشتونی و حلقات پشتونیست پیوسته براساس آن سیاستگذاری کرده و در واقع دولت را وسیله تحقق یک هدف شوم قومی قرار داده اند که در نتیجه آن اعتماد ملی به شدت لطمه دیده است و به سادگی قابل احیا نیست. با حاکم شدن دوباره گروه تروریستی طالبان، اقوام غیرپشتون بهگونه آشکار از ساختار حکومت حذف شدند و حکومت تکقومی و تکگروهی مبتنی تفکر برتریجویانه قومی شکل گرفت که پیوسته سرگرم حذف و سرکوب مخالفتهای قومی بوده و در این زمینه از خشم و خشونت بیسابقه کار میگیرد.
برخلاف ادعای دروغین امیرخان متقی وزیر امور خارجه حکومت خود خوانده گروه تروریستی طالبان که گفته حکومتهای فراگیر مورد نظر خارجیها نسخه ناکام و ناسازگار با واقعیتهای عینی افغانستان بوده، باید گفت که در صد سال اخیر تنها حکومتهایی در افغانستان از نظر قومی نسبتاً فراگیر بوده و با واقعیتهای افغانستان سازگاری داشته که در نتیجه فشار خارجی بوجود آمده است. یکی از نمونهها همین جمهوریت قبلی بود که در اصول براساس ایده مشارکت اقوام شکل گرفت اما بعدها هم حلقات قومگرای پشتونی در داخل حکومت و هم طالبان به عنوان یک گروه قومگرای پشتونی از بیرون حکومت علیه آن توطیه کردند و زمینههای تضعیف و فروپاشی آن را از درون و بیرون مساعد ساختند. یکی از دلایلی که نظام قبلی بیست سال دوام آورد، در کنار حمایتهای نظامی و اقتصادی و سیاسی امریکا، همین ایده مشارکت اقوام بود که اقوام ساکن در کشور علیه آن نشوریدند و این باعث شد که نظام دوام بیاورد.
دلیل سقوط نظام قبلی بدست طالبان نیز در واقع تقویت روز افزون تفکر تمامیتخواهانه پشتونی بوده از دوره کرزی به نرمی آغاز شد و در وجود غنی تندمزاج و متعصب به اوج رسید. کرزی براساس چنین طرز فکری، طالبان را حمایت کرد و نیروهای ضد طالبان را تضعیف نمود. در نتیجه اشرف غنی به عنوان یک چهره قومگرای افراطی، برنامه مصالحه ملی، که مبتنی بر ایده مشارکت اقوام بود را سبوتاژ و در یک اقدام غافلگیر کننده از میدان گریخت تا طالبان به عنوان یک نیروی قهار پشتونی قدرت را بدست بگیرد و اقوام غیرپشتون را از ساختار نظام با قهر و خشونت بیرون کند. در واقع، از این لحاظ، برگشت دوباره طالبان به قدرت کودتایی علیه مردمسالاری و مشارکت اقوام بود که حلقات قومگرای پشتون در دو سوی خط آن را به دوام سلطه برتری جویانه پشتنونها مضر تلقی میکردند.
چنانکه اشاره شد، عامل اصلی بیثباتی در افغاستان، عامل درونی است و نه بیرونی. عوامل بیرونی در نقش عوامل مشدده عامل درونی عمل میکنند. تجربه نشان داده که اگر فشار خارجی نباشد، پشتونها حاضر به پذیرش مشارکت سایر اقوام در قدرت نیستند و یک حاکمیت پشتونی فقط در جهت سرکوب دیگران کار خواهد کرد. طالبان در دوسال اخیر یکبار دیگر این واقعیت مسلم را به اثبات رسانیدند و بعید است که روسیه و بقیه اعضای اصلی و ناظر نشست فارمت مسکو این واقعیت را ندانند.
باید گفت که روسیه به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند ذیدخل در قضایای افغانستان، مناسبات قومی قدرت را به خوبی درک میکند و بارها در این زمینه اعلام موضع کرده و اتمام حجت نموده است. در اظهار نظر مقامهای روسی پیوسته به موضوع قومی اشاره میشود که نشاندهنده درک آنان از واقعیتهای عینی افغانستان است. واقعیتهایی که گروه تروریستی طالبان در مقام حاکمان فعلی، آن را به روال حاکمان گذشته انکار میکنند و در مجالس بینالمللی در جهت خلاف آن موضعگیری میکنند.
اگر کشورهای منطقه به ویژه روسیه، ایران، هند، چین بخواهند که ریشههای بیثباتی افغانستان را شناسایی و آن را از بین ببرند، راهحل فقط ایجاد یک حکومت مشارکتی، انتخابی، مردمی، قانونی و مبتنی بر توازن قوای قومی است. چنین حکومتی باید از نمایندگان واقعی همه اقوام تشکیل شود و طالبان فقط بخشی از مشارکت کنندگان در این برنامه باشند نه اینکه از طالبان خواسته شود تا حکومت مشارکتی تشکیل دهید. زیرا روشن است که طالبان از یک سو به چنین خواستی تن نمیدهند و اگر هم که تن بدهند، آنان مشارکت را به زعم خود شان تعریف میکنند که مورد قبول دیگران نخواهد بود.
طالبان به عنوان یک گروه قومی حق و صلاحیت تشکیل چنین حکومتی را ندارند. از نظر طالبان حکومت مشارکتی یعنی اینکه چند چهره تاجیک و هزاره و ازبیک را در پستهای نمادین و تشریفاتی و تزیینی جابجا کنند و سپس مدعی شوند که حکومت شان متشکل از نمایندگان تمام اقوام است. در حالی که چنین طرحی کارساز نیست. این در حالی است که طالبان که تازه به خوان قدرت و ثروت رسیدهاند، حاضر به گفت وگو در مورد هیچ طرحی که خلاف میل آنان باشد،نیستند. آنگونه که این گروه بارها اعلام کرده، آنان خارجی ها را نیز حق نمیدهند که در این زمینه دخالت کنند.
در واقع تا جایی که از اظهارات برخی از مقامهای کشورهای منطقه و روسیه دانسته میشود، آنان به این درک رسیده اند که راه حل حکومت مشارکتی است اما گویا روی میکانیزم تشکیل چنین حکومتی، توافق نظر میان کشورهای منطقه از یک طرف و میان آنان و طالبان و نیروهای مخالف طالبان وجود ندارد.
در زیر به گونه فشرده میکانیزم تشکیل حکومت مشارکتی معرفی میشود. نگارنده را باور براین است که تنها از طریق چنین میکانیزمی میتوان از تشکیل یک حکومت مشارکتی در افغانستان که متضمن صلح و ثبات دایمی و از بین رفتن انگیزهها و عوامل جنگ باشد، اطمینان حاصل کرد.
میکانیزم عملی حکومت مشارکتی:
طالبان قدرت را به یک حکومت موقت که متشکل از نمایندگان واقعی اقوام چهارگانه بزرگ(تاجیک، پشتون، هزاره و ازبیک) باشد، تحویل دهد و نیروهای خود را از کابل تخلیه کند.
برای دستکم شش ماه، نیروهای حافظ صلح تحت نظر سازمان ملل در کابل مستقر شده و تا پایان عمر حکومت موقت و برگزاری انتخابات، امنیت پایخت را تامین کند.
حکومت موقت با برگزاری نشست بزرگ ملی، متشکل از نمایندگان واقعی مردم از تمام نقاط کشور و نمایندگان اقوام، قانون اساسیای که متضمن تامین مشارکت اقوام و تقسیم عادلانه قدرت میان اقوام باشد، تصویب و زمان برگزاری انتخابات را مشخص کند.
طالبان نیروهای نظامی خود را از مناطق شمال، شمال شرق، مرکز و غرب کشور که مناطق عمدتا غیرپشتونها است، بیرون کنند تا زمینه برگشت مخالفان نظامی و سیاسی طالبان به مناطق شان و اشتراک آنان در روندهای سیاسی-ملی فراهم شود.
نیروهای مقاومت و نیروهای محلی-مردمی تا تشکیل ارتش، پولیس و نهادهای امنیتی-ملی معتبر و مورد قبول همه، امنیت مناطق خود را تامین کنند و یک کمیته نظامی مشترک از طالبان و مخالفان نظامی طالبان تحت نظر سازمان ملل تشکیل شود تا از برخورد و تصادم نیروها الا برگزاری انتخابات و به میان آمدن نهادهای مشروع،قانونی و ملی نظارت نماید.
طالبان فقط افراد نظامی خود را در مناطق و ولایاتی مستقر کنند که مردمان آن مناطق با حضور و استقرار آنان مخالفتی ندارند. مناطق جنوب، جنوب شرق و جنوب غرب، به نظر میرسد که مخالفتی با حضور نظامیان طالبان نداشته باشند.
پس از تشکیل حکومت انتخابی، مردمی و ملی، تحت نظر سازمان ملل، کمسیون جمع آوری اسلحه از نزد طالبان و مخالفان طالبان آغاز و عملی شود. همه تفنگ خود را زمین بگذارند و به یک ساختار قانونمند مورد توافق همه تن دهند و در پیشرفت و ترقی کشور سهم بگیرند.
برای دستکم شش ماه، نیروهای حافظ صلح تحت نظر سازمان ملل در کابل مستقر شده و تا پایان عمر حکومت موقت و برگزاری انتخابات، امنیت پایخت را تامین کند.
حکومت موقت با برگزاری نشست بزرگ ملی، متشکل از نمایندگان واقعی مردم از تمام نقاط کشور و نمایندگان اقوام، قانون اساسیای که متضمن تامین مشارکت اقوام و تقسیم عادلانه قدرت میان اقوام باشد، تصویب و زمان برگزاری انتخابات را مشخص کند.
طالبان نیروهای نظامی خود را از مناطق شمال، شمال شرق، مرکز و غرب کشور که مناطق عمدتا غیرپشتونها است، بیرون کنند تا زمینه برگشت مخالفان نظامی و سیاسی طالبان به مناطق شان و اشتراک آنان در روندهای سیاسی-ملی فراهم شود.
نیروهای مقاومت و نیروهای محلی-مردمی تا تشکیل ارتش، پولیس و نهادهای امنیتی-ملی معتبر و مورد قبول همه، امنیت مناطق خود را تامین کنند و یک کمیته نظامی مشترک از طالبان و مخالفان نظامی طالبان تحت نظر سازمان ملل تشکیل شود تا از برخورد و تصادم نیروها الا برگزاری انتخابات و به میان آمدن نهادهای مشروع،قانونی و ملی نظارت نماید.
طالبان فقط افراد نظامی خود را در مناطق و ولایاتی مستقر کنند که مردمان آن مناطق با حضور و استقرار آنان مخالفتی ندارند. مناطق جنوب، جنوب شرق و جنوب غرب، به نظر میرسد که مخالفتی با حضور نظامیان طالبان نداشته باشند.
پس از تشکیل حکومت انتخابی، مردمی و ملی، تحت نظر سازمان ملل، کمسیون جمع آوری اسلحه از نزد طالبان و مخالفان طالبان آغاز و عملی شود. همه تفنگ خود را زمین بگذارند و به یک ساختار قانونمند مورد توافق همه تن دهند و در پیشرفت و ترقی کشور سهم بگیرند.
واضح است که طالبان به چنین طرح تن نمیدهند. آنان معتقدند که قدرت را از دست یک ابرقدرت به زور گرفتیم و حق داریم هر طور که خواستیم با مردم رفتار کنیم و چون ما یک گروه پشتونی هستیم و پشتونها اکثریت هستند، بنابراین حق داریم که یک حاکمیت پشتونی مطلق العنان را تشکیل دهیم و مخالفان خود را تحت نام تجزیه طالب، یاغی و عناصر مخل نظم و امنیت عامه و خطرناک به تمامیت ارضی و وحدت ملی سرکوب کنیم و خارجیها هم حق مداخله را ندارند و اگر مداخله کردند ما هم لشکر انتحاری داریم و دکمههای بم ساعتی برای کل منطقه در اختیار ماست و همه را مرعوب خواهیم کرد.
بنا براین کشورهای منطقه چه راهکاری را در پیش گیرند؟ پاسخ نگارنده این است که کشورهای منطقه میکانیزم فوق الذکر را در پرنسیپ مورد ملاحظه و توافق قرار دهند و اقدامات عملی خود را در همین جهت سامان دهی کنند. اگر طالبان براساس گفت و گو و تفاهم به رضا و رغبت به یک چنین طرحی تن دادند که نیازی به استفاده از قوه قهریه نیست. اما که تن ندادند، کشورهای منطقه باید گزینه استفاده از اقدامات قهری را برای خود محفوظ بدارند. کشورهای منطقه میتوانند طی یک نشست بزرگ منطقه ای خواست های خود را به صراحت طی قطع نامه ای اعلام و با تعیین یک ضرب الاجل وارد اقدام شوند. اقدام عملی این میتواند باشد که نیروهای نظامی مخالف طالبان از سوی کشورها منطقه مورد حمایت مالی، نظامی و لوژیستکی قرار بگیرند تا آنان با قوت وارد میدان شده و نقشه فوق الذکر را به زور میله تفنگ عملی کنند. طالب این قدر قدرتمند نیست که در برابر چنین طرح و برنامه ای بیاستد. مردم به اندازه کافی از این گروه متنفر است و تعداد نظامیانی که منتظر ضربه زدن به طالب اند نیز خیلی زیاد است. فقط همسویی، جدیت و قطعیت کشورهای منطقه نیاز است. اگر واقعن طالبان به منطقه به درد سر مبدل شده است.
نویسنده: رستم روشنگر
https://panjshirnews.com/vdcg.y9wrak9wzpr4a.htmlبنا براین کشورهای منطقه چه راهکاری را در پیش گیرند؟ پاسخ نگارنده این است که کشورهای منطقه میکانیزم فوق الذکر را در پرنسیپ مورد ملاحظه و توافق قرار دهند و اقدامات عملی خود را در همین جهت سامان دهی کنند. اگر طالبان براساس گفت و گو و تفاهم به رضا و رغبت به یک چنین طرحی تن دادند که نیازی به استفاده از قوه قهریه نیست. اما که تن ندادند، کشورهای منطقه باید گزینه استفاده از اقدامات قهری را برای خود محفوظ بدارند. کشورهای منطقه میتوانند طی یک نشست بزرگ منطقه ای خواست های خود را به صراحت طی قطع نامه ای اعلام و با تعیین یک ضرب الاجل وارد اقدام شوند. اقدام عملی این میتواند باشد که نیروهای نظامی مخالف طالبان از سوی کشورها منطقه مورد حمایت مالی، نظامی و لوژیستکی قرار بگیرند تا آنان با قوت وارد میدان شده و نقشه فوق الذکر را به زور میله تفنگ عملی کنند. طالب این قدر قدرتمند نیست که در برابر چنین طرح و برنامه ای بیاستد. مردم به اندازه کافی از این گروه متنفر است و تعداد نظامیانی که منتظر ضربه زدن به طالب اند نیز خیلی زیاد است. فقط همسویی، جدیت و قطعیت کشورهای منطقه نیاز است. اگر واقعن طالبان به منطقه به درد سر مبدل شده است.
نویسنده: رستم روشنگر
panjshirnews.com/vdcg.y9wrak9wzpr4a.html