■■ سخن مدیر مسوول
هشتم مارس یا مارج، روز بزرگداشت جهانی زنان است. هر ساله در ۸ مارس (۱۸ اسفند) برای بزرگداشت دستاوردهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زنان جهان جشن گرفته میشود. اما نگارندهی این سطور خوب میداند این مناسبتها که تقریبا همه منشاء غربی و مقاصد پیوست و پنهان دارند، هیچگاه جدی نبودهاند. همان سازمانی که مشوق و بهنوعی متولی بزرگداشت این روز است، اذعان دارد ۷۰ درصد از زنان در سراسر جهان نوعی خشونت فیزیکی یا جنسی را تجربه میکنند.
آنها خوب میدانند هماکنون زنان و کودکانشان در "غزه" ، "افغانستان" و...چه وضعیت وحشتناک و هولناکی دارند. از وتوی قطعنامههایی که اوضاع را بهتر میکند، توسط بسیاری از همین مدعیان حقوق زنان نیز واقفند. اما مناسبتها مهماند. نمایشها در زمان خود باید به روی صحنه بروند. مهمترینشان این است که رسانهها و ژورنالیستان دلسوز، بهانهای دارند تا این موضوعات فجیع را به یاد جهان بیاورند. زنان، سوءاستفاده از انها، گسترش حضورشان و...در گروههای تروریستی و به ویژه در منطقهی ما و خاصه بین طالبان موضع جذابی است که ما مشتاق وارسی آن بودیم و محققی چیره دست، این زحمت را برایمان کشید.
"خبرگزاری صدای افغانستان"
■ عرفان چوبینه بهروز
حدوداً یک سال پیش بود که وزارت کشور حکومت طالبان با نشر ویدیویی از آموزش و استخدام نیروهای ضد شورش زن در ساختار پلیس خود خبر داد. عدّهای از همان ابتدا معتقد بودند که چنین اقدامی در پاسخ به اعتراضاتی بود که عملیاتهای نیروهای مرد طالب در تلاشی خانههای مردم و دستگیری زنان را در تضاد با ارزشهای این کشور میدانست.
چندی پیش دو فیلم از لت و کوب و بازداشت زنان در کابل منتشر شده است که در آن نیروهای زن طالب در بطن این خشونت قرار دارند: یکی در «خیرخانه» که زنی با یونیفورم پلیس ضد شورش زنی با چادری و برقع را به شدّت لت و کوب میکند و دیگری ظاهراً در «مکروریان» کابل که نیروهای طالبان به کمک دو زن با پوشش غیر طالبانی در حال بازداشت دختری همراه با مادرش هستند (چهره و تعداد بازداشتشدگان در خود فیلم مشخص نیست ولی فیلم با این توضیحات در اختیار رسانهها قرار گرفتهاست).
از آنجایی که حضور فعالانهی ضابطین زن در بین نیروهای طالبان پدیدهای نسبتاً نوظهور است و اطلاعات در باب رابطهی زنان با دستگاه سرکوب و جهاد طالبان بسیار اندک و مبهم است، بر آن شدم تا نوشتار حاضر را به این موضوع اختصاص دهم.
در همین راستا، ابتدا بهاختصار حضور نیروهای زن در ساختار نظامی گروههای افراطگرای اسلامی را بررسی کوتاهی کرده، سپس به طرح احتمالاتی دربارهی غیبت آنان در جهاد ۲۰ سالهی طالبان میپردازم و زمینههای ترویج خشونت در بین زنان در مناطق عمدتاً پشتوننشین را واکاوی میکنم. آنگاه احتمالاتی در نقشآفرینی زنان دیگر اقوام در سرکوب زنان پایتخت را پیش میکشم و در نهایت تحلیلی از تغییر رویکرد طالبان در بهکارگیری زنان در دستگاه نظامیشان ارايه میکنم.
تا پیش از پیدایش "دولت اسلامی عراق و شام" پژوهشگران به نقش زنان در تشکیلات نظامی گروههای جهادی توجه چندانی نکرده بودند. هرچند سابقهی حضور زنان در ساختار نظامی گروههای جهادی به پیش از برآمدن داعش برمیگردد(فیالمثل در حماس و نیز شورشیان چچنی)، اما حضور زنان نومسلمان غربی در ساختار نظامی داعش و نقشآفرینی آنها در حملات انتحاری علیه نظامیان غربی از اصلیترین دلایل تشدید توجه روزنامهنگاران و محققان به این موضوع بوده است.
تصرف مناطق کلیدی عراق و سوریه بین سالهای 2013 تا 2016، رهبران داعش را بر آن داشت تا برای استحکام حکومت خود و کمک به پروژۀ دولتسازی به نقش زنان در جامعه بیشتر توجه کنند. آنان میدانستند که حکومت مدّ نظرشان به همان میزان که به صلابت مردان جنگاور وابسته است به زنانی که نسل آیندهی انتحاریها و جهادیها را پرورش بدهد هم نیازمند است. پس در آغاز، وقتی داعش به دولتسازی روی آورد، بهطور فعالانه به تشویق زنان برای پیوستن و حضور در قلمرو خود پرداخت.
با آنکه در ابتدا نقش زنان در جامعهی جهادی، محدود و محصور به خانه و وظایف معروف آنها (تولید مثل، همسرداری، تربیت نسل بعدی جهادیها) بود، اما در ادامه توسعه و دسترسی آسان به شبکههای اجتماعی به زنان این اجازه را میداد تا بدون تخطی از احکام و قوانینی که آنها را از حضور در اجتماع منع میکرد به تبلیغ اندیشههای جهادی نیز بپردازند. فعالیت زنان در بخش روابط عمومی داعش نسبت به دیگر گروهها بیسابقه بوده است و یکی از مهمترین اهداف توجه به زنان در این حوزه «عادیسازی افراطگرایی به حیث یک سبک زندگی» قلمداد شده است.
ایجاد لوا[لشگر--تیپ]های تماماً زنانۀ "الخنساء"[1] و "امالریان" دو نظریه را نزد پژوهشگران برجسته کرد؛ نخست اینکه ایجاد چنین لواهایی میتواند راه را برای حضور آنها در میدان هموار کند. هدف دوم؛ اینکه مرعوبکردن دیگر زنان و به دست آوردن کنترل اجتماعی آنان است (Philippa Eggert 366-367).
امّا شواهد و قراین نشان میدهد که زنان داعشی انگیزهی کافی برای مشارکت فعّالانه در میدان داشتهاند. برای مثال شواهدی که از صفحات اجتماعی منتسب به لوای الخنساء به دست آمده نشان میدهد این زنان همانند مردان داعشی موافق و مشوق مثلهکردن اسرا و حمله به افراد مسلکی و ملکی بودهاند. علاوه بر این شواهد دیگری نشان میدهد که زنانی با آموزشهای نظامی دست کم در زمینهی حمل و استفاده از سلاح گرم به لوای الخنساء پیوسته بودند.
افزون بر انگیزههای مذهبی که تا حدودی بین زنان و مردان برای حضور در میدان جنگ مشترک است، آنچه به ویژه نومسلمانان و مهاجران نسل دوم به بعد را به حضور در میدان جنگ برمیانگیخت حس انزوا در غرب و همراهی با همسری جهادی بوده است. ضمن اینکه، به طور کل زنان نسبت به مردان کمتر به سبب انگیزههای اقتصادی جامهی رزم بر تن میکردند(Philippa Eggert 367).
طبعاً، دعوت از زنان برای تصدی وظایفی خارج از خانه نیازمند تفسیر جدیدی از نبرد القاعده (مراد شاخۀ عراق تحت زعامت زرقاوی) و داعش (که بنیانگذارش زرقاوی است) با کفار بودهاست. آنها با طرح این مساله که جهاد واجب عینی است (هرکسی فارغ از جنسیتش موظف است در آن مشارکت کند) و همچنین به کارگیری نومسلمانان غربی در حملات انتحاریشان سعی کردند که جامعه سنتی و بسته را از خود نرانند و طرفدارانشان زنان و دختران و بستگانشان را به کشتن ندهند.
ارايهی چنین طرحی طبعاً مخالفتهایی از سوی رهبران سنتیتر القاعدهی مرکزی را در پی داشته است. برای مثال، الظواهری در آوریل سال 2008 امکان بهکارگیری زنان در ساختار نظامی القاعده را مردود دانست. با این حال، یک سال بعد همسر وی با رد نظر او بر مشارکت زنان در جنگ، بهویژه در حملات انتحاری و اثربخش بودن حملات زنان استشهادی در فلسطین و چچن و عراق تأکید کرد (Davis 283 نقل شده در Philippa Eggert 370).
مطالب یادشده بیانگر این است که از سالهای آغازین تهاجم آمریکا به عراق، زمینهسازی استخدام زنان در ساختار نظامی القاعده عراق شروع شده بود. یک دهه پس از راه اندازی مجلهی الخنساء در دولت اسلامی عراق و شام اما این رویکرد شکل عملیتری به خود گرفت. با این حال و البته با در نظر داشت ارتباط تنگانگ طالبان و القاعده (به ویژه شاخۀ تحت رهبری بن لادن و بعدتر الظواهری) این پرسش مطرح میشود که چرا از بهکارگیری زنان در جهاد طالبان علیه آمریکا و حکومت وقت افغانستان استقبال نشد؟
شاید نخستین و البته سادهترین پاسخ به پرسش فوق تفاوت فرهنگی افغانستان با کشورهای عربی یادشده باشد. اینکه فرهنگ مردم شرق و جنوب افغانستان و نیز مناطق قبایلی پاکستان از بن مشارکت اناث در امور خارج از خانه را برنمیتابد. این گزارهی پرتکرار بهطور کلّی قابل رد نیست، امّا استناد صرف به آن امکان واکاوی و درک بهتر کردار جنگی طالبان در ۲۰ سال گذشته را از ما سلب میکند.
حملهی آمریکا به عراق ایالات متحده را در سردرگمی بیشتری نسبت به وضعیت افغانستان و مدیریت دوران پساجنگ فرو برد. شاید در مخیلهی آنها نمیگنجید که عوارض جانبی این حمله در افغانستان پدیدار شود. اما حضور در میدانی جدید منجر به صادر شدن یکی از غیرانسانی و البته کارآمدترین تاکتیکهای جنگی یعنی حملات انتحاری به افغانستان شد.
به عبارت دیگر پدیدهی عملیات استشهادی با سنت جنگی و فرهنگ افغانستان بیگانه بود و موارد اندکی که در سال 2001 رخ داده، مانند عملیات ترور احمد شاه مسعود، از سوی جنگجویان عرب القاعده پیریزی و اجرا شده بود. رهبران طالبان در بهکارگیری این تاکتیک غیربومی بیمحابا عمل نکردند. آنها میدانستند که برای اقناع خانوادههای جوانانی که به کام مرگ فرستاده میشوند باید به فرهنگ جنگی باشندگان دو سوی "خط دیورند" توجه کنند.
طالبان در حملات انتحاری نخستین، تنها نیروهای غربی و پایگاههای نظامی آنان را هدف قرار میدادند تا اینگونه به بازماندگان القا کنند که فرزندان شما «مفتخرانه و دلاورانه» و برای مقابله با «استعمار» در جنگ تن به تن و مستقیم با دشمن به شهادت میرسند. زیرا آنها میدانستند کمتر خانوادهای میپذیرد که فرزند جوانش برای از بین بردن دیگر مسلمانان (تاجیکها، ازبکها و ...) دست از جان بشوید (Coll 253-265).
زمانی که تاکتیک انتحاری جزیی لاینفک از فرهنگ جهاد طالبان شد، انتقال آن به مرحلهی بعدی یعنی ناامنسازی پایتخت با انجام حملات کور، کار دشواری نبود. به عبارتی، پدیدهی عملیات استشهادی همانند دیگر پدیدههای جدیدی که معرفی آن به یک جامعهی سنتی ممکن است واکنشبرانگیز و هضمناشدنی تلقی شود، با بسترسازی و اندیشیدن به راهکارهایی برای ادغام در فرهنگ مقصد راه خود را به زندگی روزمرهی طلّاب پشتون مدارس جهادی باز کرد، بهگونهای که امروز تنها از خلال کتابها و تحقیقات میتوان به وارداتیبودن آن پیبرد.
به گمان نگارنده، جغرافیای جنگ در افغانستان بر خلاف عراق و سوریه، طالبان را تا حد زیادی از بهکارگیری رزمندگان زن بینیاز میکرد(البته لازم به ذکر است که محقق دیگری که در ادامه به او میپردازیم، پیش از نگارنده بدین نکته اشاره کرده است). زیرا وجود پناهگاه امنی چون پاکستان به آنان کمک میکرد تا از تلفات انسانی نیروهای خود بکاهند. حفرههای پرتعداد مرزی، گریز نیروها از خاک افغانستان به پاکستان را تسهیل میکرد و مجروحین هم به سرعت برای تداوی به پاکستان منتقل میشدند.
دیگر اینکه، با گذشت زمان و البته با کمک نهادهای استخباراتی پاکستان آنها با تاکتیکها و ابزارهای پیشرفتهتری آشنا شدند که با اعزام کمترین نیرو میتوانستند آسیبهای جدیای به دشمنشان وارد کنند. شیوههای تازهای مانند بهکارگیری مینهای کنار جادهای برای انهدام تانکها و وسایل نقلیهی ناتو و آمریکا از این موارد بود.
چنین ابزاری این امکان را به گروههای پرقدرتی چون شبکهی حقانی میداد که حملات انتحاری را از مرحلۀ تخریبی به هراسافگنی (کشتن مردم ملکی در پایتخت) انتقال دهند. طبعاً، کشتار مردمان بیدفاع با حدّاقل نیروی انسانی نیز میسر بوده است. نتیجتاً مجموعهی این عوامل طالبان را مجاب کرده بود که تا هنوز ضرروت یک چانهزنی فرهنگی برای دخالت مستقیم زنان در جنگ احساس نمیشود..
"مَثیو.پی. دییرینگ"[2] استاد مطالعات منطقهای و تحلیلی در کالج امور امنیت بینالمللی دانشگاه دفاع ملی واشنگتن، فرهنگ (به طور عام)، جغرافیا و در نهایت نبود فرهنگ شهادت بین زنان افغانستانی (آنچنان که در بین جهادیهای سلفی هست) را سه عامل اصلی غیبت زنان در جنگ بیست سالهی طالبان برمیشمارد(Dearing 1079, 1090-1091).
پیشتر دو عامل نخست را واکاوی کردم. نگارنده عامل سوم را منفک از عامل نخست نمیداند چراکه اگر بگوییم فرهنگ قبیلهای پشتونهای باشندهی دو سوی خط دیورند شعاع حرکتی زنان را به محیط خانه محدود میکند، طبعاً نبود فرهنگ شهادت بین زنان هم مشمول همین گزاره میشود. ضمن اینکه، دییرینگ به این نکته توجه نکرده که فرهنگ شهادت زنان در عراق هم بیسابقه بوده، حال آنکه عراق چنان فرهنگ محافظهکارانهای که حضور زنان در عرصه سیاسی را محدود کند نیز نداشتهاست (Davis 283).
حال ممکن است با این پرسش روبهرو شویم که کدام تغییر و ضرورت طالبان را بر آن داشته تا از زنان در دستگاه سرکوب خود بهره گیرد؟ سادهترین پاسخ که البته تماماً نادرست هم نیست این است که طالبان پس از اعتراض علما و روحانیونی که برخورد فیزیکی نیروهای این گروه با زنان را غیرشرعی خوانده بودند، به صرافت افتادند تا از ضابطین زن در دستگاه نظامی خود استفاده کنند. امّا به نظر نگارنده چنین تغییر رویکردی را نباید سراسر واکنشی دانست. تنها چند هفته پس از سقوط جمهوریت، ولایت [استان] "بادغیس" میزبان همایش زنان حامی طالبان بود!
این گردهمایی نشان داد که پروپاگاندای یک حکومت توتالیتر نوپا اقتضا میکند که زنان مخدره از پرده برون آیند. هرچند، تعدادی از بانوان شرکتکننده بعدتر فاش کردند، آموزگار بوده و بهزور به "همایش زنان حامی طالبان در بادغیس" فرستاده شده بودند. اما اینکه چه تعداد از مظاهرهکنندگان هوادار اختیاری بودند و چه تعداد هوادار جبری مشخص نیست، آنچه مشخّص است این است که گذر از مرحلهی جهاد به دولتسازی ضرورت حضور زنان را به میان آورده بود.
پیشتر بدین نکته اشاره کردم که دولتسازی در فیصلهی داعش برای فرستادن زنان به میدان نیز تأثیرگذار بوده است. نیاز به توضیح ندارد که گروههای افراطی چه از طریق شبکههای ارتباطی مخفیشان با گروههای همسو یا صرفاً با مشاهدهی تاکتیکهای آنان روشهای مشابهی را برای نیل به اهدافشان انتخاب میکنند.
حضور زنان در دستگاه سرکوب طالبان طبعاً بدون زمینهسازی نبودهاست. همانگونه که نشریاتی چون الخنساء که از یک دهه پیش از تأسیس دولت اسلامی عراق و شام طرزالعمل زندگی زنان مجاهد را تبلیغ میکرد و بدین وسیله زمینهی فکری حضور زنان در دستگاه نظامی داعش را بهوجود آورده بود، دستگاه پروپاگندای طالبان و متحدانش در پاکستان نیز در دو دههی گذشته از شکلدهی به باورها و اندیشههای زنان غافل نمانده است.
از اوایل قرن ۲۱ میلادی بدین سو، مدارس دینی زنانه در پاکستان رشد چشمگیری داشتهاست. بنیانگذاران و توسعهدهندگان مدارس دینی از ناتوانی حکومت پاکستان در ارایهی خدمات آموزشی به قشر فقیر جامعه به خوبی آگاه بودند و با ساخت این مدارس راه آموزش را بر طبقهی فرودست گشودند[3]. یکی از مهمترین اهداف این مدارس پرورش زن جهادی و نهادینه کردن «خانوادهی جهادی» به حیث یک هنجار در جامعه است.
دانشآموزان و فارغالتحصیلان این مدارس نیز با تشکیل حلقههای مطالعاتی در خانههای خویش به آموزش و ترویج باورهای افراطی به دیگر زنان میپردازند(Conway). درست است که در این دست مدارس لزوماً به مشارکت زنان در میدان نبرد پرداخته نمیشود، امّا عادیسازی هراسافگنی، ترویج خشونت علیه همنوع، تقسیم جهان به دو قطبی "کفر و دین" و تأکید بر مسوولیت آنها در تربیت نسلی افراطی، دانشآموزان را از لحاظ فکری و عقیدتی برای بروز هرگونه خشونت به مرز آمادگی میرساند.
باتوجه به اینکه اکثریت جمعیت روستایی و قبایلی در دو سوی خط دیورند سالیان سال از حداقل امکانات آموزشی محروم بودند، سنت نقل و ادبیات شفاهی نقش مهمی در بازآفرینی تاریخ، انتقال اطلاعات و شکلدهی به باور جمعی مردمان این خطه دارد.
طالبان با آگاهی از این موضوع و البته با توجه به نتیجهی مثبتی که ادبیات شفاهی مقاومت بر نبرد آنان با خلقیها و پرچمیها و پسانتر ارتش سرخ شوروی گذاشته بود، از این ابزار برای پیشبرد اهدافشان در جنگ با جمهوریت و آمریکا نیز بهره بردند. پخش «شبنامهها» تنها به قصد ارعاب و تحذیر مردم از همکاری با دشمن عیسوی و دولت دستنشاندهی آن نبودهاست.
برخی از این «شبنامهها» که با نثری فصیح و آمیخته به نظم نگاشته شده، روایتی مخدوش از تاریخ پر افتخار پشتونها در جنگ با بیگانگان نامسلمان را منعکس کرده (تلویحاً پشتونهای غلزایی را به غزنویان منتسب کرده و "محمود غزنوی" و "احمدشاه ابدالی" را بهخاطر مبارزه با کفر ستوده) و مکاتب ساخت آمریکا و دولت کرزی را محل ترویج مسیحیت و جایگزین مدرسهی اسلامی و مسجد بهشمار آورده است. هدف طالبان این بود که «شبنامهها»ی غرّا به دست اندک جمعیت باسواد شرق و جنوب افغانستان برسد و آنان نخستین راویان این نوشته در قریهها باشند(Johnson 321-323).
زمانی که این «شبنامهها» برای باشندگان روستاها خوانده میشد، مردم خود به روایان آنها تبدیل میشدند و محفوظاتشان را به اقارب و دوستان انتقال میدادند. درست است که این دست «شبنامهها» تودهی باشندگان مناطق محروم را مورد خطاب قرار میداد و بهطور خاص به زنان نمیپرداخت. امّا زنان نیز به حیث بخش مهمی از بافت جمعیتی روستاها شنونده و نقلکنندهی روایتهای برساختهی این متون بودند، روایاتی که هستهی اصلیشان امتناع از تحصیل بود و مردمانی را که عصر پساطالبان فرصتهای تازهای پیش رویشان نهاده بود، خیانتکار و سزاوار مرگ میدانست.
دیگر اینکه، حضور نیروهای خارجی در افغانستان و حملات شبانهاشان بر مناطق پشتوننشین در ۲۰ سالگذشته، مضامین یکی از کهن و پرمخاطبترین قالبهای شعری ادبیات شفاهی پشتو، یعنی «لندی» (کوتاهک) را نیز دچار تحول کرد. هرچند لندیسرایی بین مردان و زنان هر دو رایج است، اما این قالب شعری که عموماً بدون ذکر نام شاعر سروده میشود و دهان به دهان میان مردم میچرخد، از شناختهشدهترین گونههای زبان و ادبیات پشتو در بین زنان این قوم است.
لندیهای زنانه در دورهی نبرد مجاهدین با ارتش سرخ محبوبیت زیادی در کمپهای پناهندگان در پاکستان داشت و مضامین مقاومتی آن، مردان را به نبرد علیه بیگانگان تشویق میکرد. لندیهای زنانه در دورهی جمهوریت نیز بستری بود تا سرایندگان آن نارضایتی خود از حملات شبانهی نیروهای آمریکایی و نگاه مردمان مناطق پشتونشین به پدیدهی طیارههای بیپیلوت را بازتاب دهند.
این دست لندیها که به «اشعار طالبانی» شهرت یافتهاند، با اینکه عمدتاً از سر علاقه به اندیشههای طالبانی سروده نشدهاند، امّا هدفی را که ملیشههای طالبان برای آن میجنگیدند، میستودند و در نبود کدام گزینهای -فیالواقع در واکنش به حضور غرب و وحشت زندگی زیر سایهی طیارههای بیپیلوت- با طالبان همصدا میشدند (Griswold 199-200).
با این تفاصیل، دور از ذهن نیست که بپنداریم زنانی نیز بودهاند که سودای نبرد علیه نیروهای غربی و وابستگان حکومت پیشین را در سر میپروراندهاند. به اساس گزارش یک منبع ناشناس، گویا در یکی از ولسوالیهای ولایت هلمند، پنج زن آهنگ پیوستن به جبهات جنگی طالبان را داشتهاند، هرچند شورای کویته با درخواست آنها مخالفت میکند. با این حال، کمبود منابع(به سبب دشواری کار میدانی در این مناطق)اجازهی اظهار نظر قطعی دربارهی دیگر زنانی که مترصد پیوستن به ملیشههای طالبان بودهاند، را نمیدهد. (De Leede: 7-8).
چه رهبران طالبان و چه شوونیستهایی که افغانیت را اولی بر همزیستی مسالمتآمیز بین اقوام میخواندند، با اتّکا به جنایات جنگی نیروهای غربی در شرق و جنوب و امنیّت نسبی مرکز و شمال، گسلهای تنش قومی را فعالتر از پیش کردند. محرومیت، مدیریت نادرست و رفتار بدوی والیان حکومتهای کرزی و غنی در جنوب و شرق نیز مقوّم پروپاگاندای طالبان و تسهیلگر رواج نفرت نسبت به دیگری (اقوام غیرپشتون و عموماً مرکزنشین) بود. زنان پشتون نیز در این بین حقوق زنان، تحصیل و آزادیهای مدنی را دستاوردی منحصر به زنان اقوام دیگر در پایتخت میدانستند (برای مثال نک. Gopal 2021).
این حس نابرابری و بیبهره ماندن از فرصتهایی که دورهی پساطالبان پیش روی زنان در افغانستان گذاشته بود، حتی در بین باشندگان ولایات دور از پایتخت هم به چشم میخورد. "آناند گوپال" در اثر شناخته شدهاش؛ "آدم خوبی در میان زندهها نیست" صحنهای را از روز انتخابات مجلس سنا (مشرانو جرگه) در ولایت "ارزگان" توصیف میکند که در آن تنها یک زن پشتون (اکثریت) "هیله اچکزی" برای رقابت با دیگر زنان که همگی هزاره (اقلیت) بودند کاندیدا شده بود (Gopal 2014, Ch 8. "Election Day").
بیشک تفاوت نگاه به خویشکاری و آیندهی زنان در میان روستانشینان پشتون و هزاره، در اتفّاقات این چنینی تأثیرگذار بوده است، امّا این بدان معنا نیست که بانوان پشتون، یعنی بانوانی که باید در خانه موفقیت و پیشرفت زنان دیگر اقوام را به نظاره مینشستند، نسبت به این شکاف اجتماعی بیتفاوت بودهاند. مضاف بر این، هرچند که هزارهها خود را قربانیان اصلی جنگ داخلی میدانند، اما برخی پشتونها نیز مدعیاند روایتهایی(اگرچه نادر)از خشونت کور برخی هزارهها علیه پشتوها هم وجود دارد.
برای مثال، یکی از اعضای طالبان محلّی در ارزگان معروف به "ملّاکیبل" که در کنار هیله اچکزی و "جان محمد" والی ارزگان از شخصیتهای محوری کتاب گوپال است، داستانی از حملۀ ملیشههای هزاره به محلهای پشتوننشین در کابل و قتلعام باشندگان این محله نقل میکند(Gopal 2014, Ch 3. "The War from Year Zero").
طبعاً رد یا تایید این دست روایات به آسانی امکانپذیر نیست. ولی پذیرش برساختهبودن آنها حتی، باز هم از تأثیرشان بر شعلهورتر ساختن نفاق قومی در افغانستان نمیکاهد. طالبان با تکرار و تکیه بر چنین روایاتی، رفتهرفته حملات خود را معطوف به مردمان ملکی کرده، "دشت برچی" را با انفجارهای متعدد به خونین و ناامنترین محلهی پایتخت بدل ساخت.
آنچه آمد تنها بررسی بخشی از عواملی بود که زمینههای همکاری امروز گروهی از زنان با طالبان در سرکوب زنان دیگر را به میان آورده است. اگرچه بررسی نگارنده متوجه مناطق پشتوننشین بوده است، امّا این بدین معنا نیست که اعضای پلیس اناثیهی طالبان همه از یک قوماند. چون اطلاعات زیادی از زنان در دستگاه طالبان منتشر نشدهاست هر اظهار نظری در اینباره حدس و گمانی بیش نیست.
در ویدیویی که وزارت داخلهی طالبان از آموزش نیروهای ضد شورش زن در کابل به نشر رسانده است، دو زن به نمایندگی از این نیروها با رسانهی تحت نظارت طالبان مصاحبه میکنند که از قضا هر دو فارسیزبانند! طالبان از نخستین روزهای سقوط جمهوریت دو ادعا را بارها مطرح کردهاند: الف) اتمام جنگ و برقراری صلح فراگیر ب) همراهی و جلب رضایت مردم. دستگاه تبلیغاتی آنها همواره با تکرار این دست ادعاهای گنگ که صلح چیست؟ چه ویژگیهایی دارد؟ مردم کیستند؟ رضایت آنها چگونه ارزیابی شده است؟ و...در پی تلقین و تحمیل مشروعیت خود به جامعهی متکثر افغانستان بوده است.
لذا همانطور که در همایش زنان حامی طالبان در بادغیس، از زنان بومی منطقه به جبر استفادهی تبلیغاتی صورت گرفت، در پولیس اناثیهی پایتخت و شمال نیز به حضور زنانی از اقوام تحت ستم نیاز است. امّا باید بین راهکارهای جذب نیروی سرکوبگر و گردآوردن زنان با جبر و تهدید موقت برای مشارکت در یک همایش یکروزه تفاوت قايل شد.
زنان سرکوبگر عمدتاً به هدف مشارکت در تلاشیهای خانه به خانه، دستگیری و لتوکوب زنان معترض و نیز زنان هزاره که به اتّهام واهی بدحجابی در سرکها بازداشت میشوند، به استخدام پلیس درمیآیند. به همین منظور، وزارت داخلهی طالبان، لوای پلیس اناثیهی امارت اسلامی را برپا کرد. به عبارتی، آنها در تناقض با حکم شورای قندهار که حق کار را از زنان سلب کرده است، برای گروهی از زنان یک فرصت شغلی ایجاد کردهاند. چند ماه پیش نیز خبری مبنی بر عضویت مجدد نیروهای زن پلیس حکومت پیشین در هلمند منتشر شد.
در ظاهر امر، طالبان برای هر خطه از نیروهای بومی ورزیده و مجرب همان خطه بهره گرفته است. امّا نکته اینجاست که نیروهای ضد شورش بیشتر برای سرکوب معترضان در پایتخت و نیز حذف زنان هزاره بهکار گرفته میشوند و وظایف این نیروها با پلیس محلی هلمند همسان نیست. شاید تنها مشابهتی که بین این دو گروه بتوان یافت مشارکت آنها در تلاشیها یا آمدوشدشان به زندان زنان باشد. همانطور که یاد شد، طالبان با نشر فیلمی از لوای ضد شورش زنان، سعی داشتند نشان دهند اقوام دیگر هم با تفکراتشان همسو هستند.
تا هنوز و در حد جستوجوی نگارنده، اطلاعاتی دربارهی تعداد دقیق این زنان و بافت قومی آنها منتشر نشده است. با این حال، به هیچ عنوان دور از ذهن نیست که زنان هزاره، تاجیک و ازبک نیز در بین این نیروها حضور داشته باشند. در این صورت این پرسش به میان میآید که این زنان تحت تأثیر کدام عوامل و با چه انگیزهای با گروهی که کمر به نابودی آنها بسته است، همکاری میکنند؟
پیش از پرداختن به پاسخ تحلیلی این پرسش باید به این نکته اشاره کنم: احتمالاتی که پیشتر دربارهی مواجههی مداوم باشندگان شرق و جنوب افغانستان با تبلیغات طالبان و مسألهی سنت شفاهی و...مطرح کردم به هیچ روی بدین معنی نیست که تمام یا اکثریت زنان در مناطق یادشده موافق سرکوب و اعمال خشونت بر زنان غیرپشتون هستند. آنچه آمد تنها سعی و تلاشی برای واکاوی زمینههای ترویج خشونت، نفاق قومی و دشمندانستن دیگری بود.
بازگشت طالبان زنان را بهطور کل و زنان هزاره، تاجیک و ازبک را بهطور خاص در شرایط بغرنجی قرار داد. بسیاری از نهادهای مددرسان و سرپناههایی که از زنان در برابر خشونتهای خانگی، بدسرپرستی و اعتیاد محافظت میکردند تعطیل شدند. دختران با ترک اجباری تحصیل، به شیوههای گوناگون، از جمله تهدید مستقیم ملیشههای طالب، فروختهشدن به دلیل تنگناهای معیشتی، واگذاری در بدل قرض و... به تأهل و نکاحهای اجباری سوق داده شدند. واژهی نکاح و ازدواج در عموم این موارد پوششی بود تا از واژهی درست در این موقعیتها که "تجاوز" بود، استفاده نشود.
اعضای پایین و بالا رتبهی طالبان بازگشت به قدرت را فرصتی برای بهبردگی گرفتن زنان هزاره، تاجیک و ازبک در قالب ازدواجهای متعدد دیدند. لذا میتوان احتمال داد، بخشی از زنانی که وادار به ازدواج با اعضای طالبان شدهاند، جبراً در بازداشت و لت و کوب دیگر زنان دخیل یا به عضویت پلیس اناثیهی ضد شورش درآمده باشند.
البتّه لزوما تمام زنانی که در سرکوب بانوان هزاره، تاجیک و ازبک مشارکت دارند، وادار به همراهی با طالب نشدهاند. باید پذیرفت که شاید عدّهای خودخواسته، با سپردن تضمینهای سنگین به وزارت داخله و یا با تکیه به روابط خانوادگی، تجاری و...با امارات، به صفوف طالبان پیوسته باشند.
در افغانستان امروزی که زنان از صحنهی اجتماع محو شدهاند و حق ابتداییترین فعالیتها مثل رفتن به پارک یا حتی حمّام عمومی را ندارند، عضویت رسمی یا حتی غیررسمی در یک لوای نظامی، زنان سرکوبگر را به قشری خاص با امتیازات ویژه بدل میکند. حقّ اعمال خشونت، چکر در سرکها حتّی با پوشش غیرطالبانی(که در فیلم بازداشت دو زن در مکروریان میبینیم)آنها را جزو اقلیتی با کنترل اجتماعی بالا قرار میدهد.
همانطور که پیشتر آمد یکی از انگیزههای احتمالی زنانی که به لوای الخنساء پیوستند و شاکلهی آن را بنا نهادند نیز مرعوب کردن دیگر زنان و به دست آوردن کنترل اجتماعی بوده است. بدین معنا که گروه کوچکی از زنان قدرت تعیینکنندگی (هرچند حدّاقلی) پیدا و زنان جامعه را با چارچوب مدنظر خود به درستکار و بزهکار تقسیم میکنند.
دیگر اینکه، میتوان احتمال داد همکاری زنان با دستگاه سرکوب طالبان نیز بهمانند زنانی که به عضویت لوای نظامی جهادیهای عرب درمیآمدند کمتر به خاطر انگیزههای اقتصادی بوده باشد؛ چه طالبان نیز خود به مأموران زن ارزش چندانی قایل نیستند. گزارش ایندپندینت فارسی به تاریخ 17 نوامبر 2023، نشان میدهد که نیروهای امینتی زن مستقر در ادارهی پاسپورت حتّی از داشتن ابزارهای ابتدایی کار، سلاح و یونیفورم، بیبهرهاند.
با این وصف باید گفت شاید در ظاهر و بنا بر ادعای خود امارت اسلامی، هدف از راهاندازی پلیس اناثیه احترام به ارزشهای افغانی و شرعی در تلاشیها و بازرسیهای بدنی زنان باشد، امّا با تأمّل بیشتر میتوان دریافت که زنان سرکوبگر برای امارات اسلامی بهطور عام و وزارت داخلهی تحت هدایت سراجالدین حقانی به طور خاص آوردهی بیشتری دارند.
نخست اینکه امارت با بهکارگیری این زنان واقعیّت ممنوعیت مطلق زنان از استخدام در ادارات دولتی را دگرگون جلوه میدهد و ممکن است در برابر جامعهی جهانی ادعا کند همچنان که در وزارت داخله شرایط اسلامی و افغانی برای بهکارگیری زنان فراهم شده است و زنانی در این وزارتخانه بهحیث نیروی امنیتی فعالیت میکنند، با فراهم شدن شرایط در دیگر سکتورها نیز زنان به بازار کار برمیگردند. دیگر اینکه "سراجالدین حقانی" از مدتها پیش از بازگشت طالبان به قدرت، با انتشار مقالات و بیانیهها تلاش داشت تا خود را میانهرو و نیکسیرت تصویر کند.
پس از تصرف افغانستان، جناح حقّانی اختلافاتش با جناح معروف به شورای قندهار که "ملاهبتالله آخوندزاده" در رأس آن است را به رسانهها کشاند. حتی "انس حقانی" در توییتر، تلویحاً به سلب حق دختران از تحصیل در مکاتب و دانشگاهها اعتراض کرد! لذا حضور زنان در وزارت تحت تسلط جناح حقانی میتواند از سویی در راستای بازتعریف این جناح از گروهی دهشتافگن به گروهی میانهرو و آگاه به نیازهای عصر حاضر و از سوی دیگر زورآزمایی با شورای قندهار که به طیفی سنّتی و متحجّر شناختهمیشوند، دیده شود.
آخر اینکه، زنان سرکوبگر نیروهای کمکی و ارزان قیمتی هستند که در کنار وظیفهی اصلیاشان که همانا گفته میشود خانهداری است، پروژهی حذف زنان را تسهیل میکنند. بدین شکل که طالبان از نگاه خود، از بعد جنسیتی دستگیری زنان میکاهد. چه اگر زنی در بازداشت و لت و کوب زنی دیگر نقش محوری داشته باشد، میتوان به مردم و رسانهها اینگونه القا کرد که دستگیری آن نفر، فارغ از جنسیت و تنها بهخاطر بزهش بوده است.
علاوه بر این، آن دسته از مولویها و علما که بازداشت زنان به دست مردان را خلاف عرف و عنعنات افغانی و اسلامی میدانند، با نقشآفرینی زنان سکوت خواهند کرد. کما اینکه پس از انتشار دو ویدیو از لت و کوب و بازداشت زنان به دست زنان، انتقاد کمتری از این گروهها به گوش رسید.
پانویس:
https://panjshirnews.com/vdcf.tdmiw6dvxgiaw.html[1] دوسال پس از حملۀ آمریکا به عراق، شاخۀ سعودی القاعده مجلۀ الخنساء را منتشر کرد. مطالب این مجله عمدتاً آموزش آداب همسرداری جهادی( درمان و پانسمان زخمهای همسران مجروح بالأخص)، پرورش فرزندان و البته آموزشهای نظامی برای زنان بود. فلذا نام و ماهیت این لوا با این مجله پیوند خوردهاست.
[2] Matthew P.Dearing
[3] یکی از شناختهشدهترینِ این مدارس «مؤسسۀ الهدی» در کراچی است، که بنیانگذاران و گردانندگان آن را وابسته به حزب جماعت اسلامی دانستهاند (Imtiaz Ahmad).
منابع:
«همایش زنان حامی طالبان در بادغیس؛ برخی معلمان میگویند طالبان آنها را مجبور به شرکت کردند». بیبیسی فارسی، 22 سپتامبر 2021.
روحانی، واجد. «پلیس زنان طالبان؛ کمتعداد و بدون اسلحه». ایندیپندنت فارسی، 17 نوامبر 2023.
Ahmad, Imtiaz. "Al-Huda: Pakistani Institute That ‘Radicalised’ Thousands of Women." Hindustan Times, 15 Dec. 2015.
Coll, Steve. Directorate S: The C.I.A. and America's Secret Wars in Afghanistan and Pakistan, 2001-2016. Penguin Books, 6 Feb. 2018.
Conway, Rebecca. "Pakistan's Female Madrassas Breed Radicalism." Reuters, 15 June 2012.
Davis, Jessica. "Evolution of the Global Jihad: Female Suicide Bombers in Iraq." Studies in Conflict & Terrorism, vol. 36, no. 4, 2013, pp. 279-291.
De Leede, Seran. "Afghan Women and the Taliban: An Exploratory Assessment." International Centre for Counter-Terrorism, 2014, pp. 1-13.
Dearing, Matthew P. "Like Red Tulips at Springtime: Understanding the Absence of Female Martyrs in Afghanistan." Studies in Conflict & Terrorism, vol. 33, no. 12, 2010, pp. 1079-1103.
Eggert, Jennifer Philippa. "Women Fighters in the 'Islamic State' and Al-Qaida in Iraq: A Comparative Analysis." Die Friedens-Warte, vol. 90, no. 3/4, 2015, pp. 363-380. Berliner Wissenschafts-Verlag.
Gopal, Anand. No Good Men Among the Living: America, the Taliban, and the War through Afghan Eyes. Metropolitan Books, 29 Apr. 2014.
---. "The Other Afghan Women." The New Yorker, 6 Sept. 2021.
Griswold, Eliza. "Landays." Poetry, vol. 202, no. 3, June 2013, pp. 195-295. Poetry Foundation.
Johnson, Thomas H. "The Taliban Insurgency and an Analysis of Shabnamah (Night Letters)." Small Wars & Insurgencies, vol. 18, no. 3, 2007, pp. 317-344.
منابع:
«همایش زنان حامی طالبان در بادغیس؛ برخی معلمان میگویند طالبان آنها را مجبور به شرکت کردند». بیبیسی فارسی، 22 سپتامبر 2021.
روحانی، واجد. «پلیس زنان طالبان؛ کمتعداد و بدون اسلحه». ایندیپندنت فارسی، 17 نوامبر 2023.
Ahmad, Imtiaz. "Al-Huda: Pakistani Institute That ‘Radicalised’ Thousands of Women." Hindustan Times, 15 Dec. 2015.
Coll, Steve. Directorate S: The C.I.A. and America's Secret Wars in Afghanistan and Pakistan, 2001-2016. Penguin Books, 6 Feb. 2018.
Conway, Rebecca. "Pakistan's Female Madrassas Breed Radicalism." Reuters, 15 June 2012.
Davis, Jessica. "Evolution of the Global Jihad: Female Suicide Bombers in Iraq." Studies in Conflict & Terrorism, vol. 36, no. 4, 2013, pp. 279-291.
De Leede, Seran. "Afghan Women and the Taliban: An Exploratory Assessment." International Centre for Counter-Terrorism, 2014, pp. 1-13.
Dearing, Matthew P. "Like Red Tulips at Springtime: Understanding the Absence of Female Martyrs in Afghanistan." Studies in Conflict & Terrorism, vol. 33, no. 12, 2010, pp. 1079-1103.
Eggert, Jennifer Philippa. "Women Fighters in the 'Islamic State' and Al-Qaida in Iraq: A Comparative Analysis." Die Friedens-Warte, vol. 90, no. 3/4, 2015, pp. 363-380. Berliner Wissenschafts-Verlag.
Gopal, Anand. No Good Men Among the Living: America, the Taliban, and the War through Afghan Eyes. Metropolitan Books, 29 Apr. 2014.
---. "The Other Afghan Women." The New Yorker, 6 Sept. 2021.
Griswold, Eliza. "Landays." Poetry, vol. 202, no. 3, June 2013, pp. 195-295. Poetry Foundation.
Johnson, Thomas H. "The Taliban Insurgency and an Analysis of Shabnamah (Night Letters)." Small Wars & Insurgencies, vol. 18, no. 3, 2007, pp. 317-344.
panjshirnews.com/vdcf.tdmiw6dvxgiaw.html