تاریخ انتشار :پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۱۴
کد مطلب : ۳۶۴۲
تعداد نظر۱
جالب است ۲
بررسی زیر و بم نظام فدرالی در گفتگو با دکتر جاوید احور

آیا فدرالیزم نسخه‌‌ای نجات‌بخش برای افغانستان است؟

آیا فدرالیزم نسخه‌‌ای نجات‌بخش برای افغانستان است؟
◾️محمدحسین‌ جعفریان:
  به تازگی جریانی به نام: "مجموعه فدرال‌خواهان افغانستان" اعلام موجودیت کرده‌است که در آن آقایان دوستم، ملک، محقق و بسیاری از دیگر شخصیت‌های نظام پیشین افغانستان حضوردارند. پیش از این نیز در رابطه با فدرالیسم و حکومت‌ غیرمتمرکز، بحث‌های فراوانی شده‌است. جبهه مقاومت ملی هم تنها راه نجات افغانستان را در حاکمیت غیرمتمرکز می‌داند.

  بر آن شدیم تا نظر آقای دکتر جاویداحور، مورخ و استاد دانشگاه نظربایف را هم، در رابطه با فدرالیسم و تفاوت، مزایا و معایب آن نسبت به نظام غیرمتمرکز جویا شویم. آنچه در ذیل می‌آید، چکیده گفتگوی ما با آقای دکترا‌حور می‌باشد.

◾️دکتر جاویداحور:
  در اولین قدم، بومی‌سازی مفهوم و ترجمه "فدرالیسم" مهم است که متاسفانه به آن پرداخته نشده‌است. این همان اتفاقی‌است که برای "کمونیسم" هم در کشور ما افتاد. اردو زبان‌ها این اقدام را انجام داده‌اند. نظام فدرالی را به "نظام وفاقی" یا "حکومت سازگاری" یا "حکومت اتحادی" ویا "حکومت باهمی" ترجمه کرده‌اند. این ترجمه به درک بهتر مردم و برقراری ارتباط احساسی با این مفهوم کمک می‌کند.

  بحث‌های تکراری و کلیشه‌ای مربوط به محدود شدن اقتدار قوم حاکم بر کشور و بیشتر شدن سهم نخبگان پشتون در کشور، که متفاوت با مفهوم نظام فدرالی است، بی‌فایده‌ست. من‌ هم موافق این تفکر هستم که تمرکز اقتدار سیاسی در افغانستان، بسیار فسادآور است. البته تمرکز اقتدار سیاسی در هر جایی مشکل‌ساز است.

  مثلاً در تقسیم بودجه، ثروت ملی، انتصاب والی‌ها و غیره. کلاً ساختار جغرافیایی خراسان/افغانستان به گونه‌ای است که متناسب با نظام متمرکز نمی‌باشد. بنیانگذار نظام متمرکز در افغانستان، عبدالرحمان‌خان است. دلیل ایجاد این ساختار نیز احساس تنفر او از تشدید درگیری بین درانی‌ها،
به دلیل غیرمتمرکز بودن اقتدار بود.

  نظام فدرال مطلق، آرام آرام ساخته می‌شود. همانطور که آقای‌پدرام اشاره‌ کرده‌اند، قرارنیست استقرار نظام فدرال، مشکلات را مطلقاً حل‌کند. بسیاری از مشکلات باقی می‌ماند. مهم این‌است که ما در رابطه با نواقص و مزایای این طرح بحث‌ کنیم.

  به‌عنوان یکی از مزایای آن، می‌توان به فرصت رشد فرهنگی اقلیت‌ها و در نقاط دور از مرکز، مانند اقلیت‌های زبان و لهجه و گویش مثلاً بدخشان و مشرقی اشاره‌داشت. و یا به رشد فرهنگی قبایل پشتون، مانند مردم وردک و شینواری و... که از اقتدار پشتون‌ها سودی نبرده‌اند.

  یکی از نواقصی که مخصوصاً در ۲۰ سال گذشته نمایان شده‌است و امروز برای مردم عادی ایجاد نگرانی کرده‌است، مربوط می‌شود به افرادی‌ که در گذشته آزموده شده‌اند، اما حالا با احتمال غیرمتمرکز شدن قدرت با محوریت قومیت، این افراد بخواهند همچنان به عنوان نماینده اقوام در رأس امور باقی بمانند.

اقتدار باید به مردم انتقال یابد نه اقوام. اما چنانکه به نظر می‌رسد هدف این افراد موروثی کردن اقتدار است. سهم گرفتن چنین افرادی در بحث فدرالیسم بیشتر خطرآفرین است نسبت به اینکه اجازه بدهند مردم عادی افغانستان، خود در مورد سرنوشت خود بحث‌کنند و تصمیم بگیرند. هدف آنها از واردشدن به بحث فدرالیسم جز گرفتن اقتدار از طالب‌ها و تقسیم آن بین خودشان، نیست.

  یکی از راه‌های جلوگیری از سوءاستفاده از نام فدرالیسم، عام‌فهم کردن این واژه است. اگر هدف از فدرالیسم در این جغرافیا جلب حمایت توده‌ها به جای حمایت نخبه‌ها بود، دکتر پدرام باید تعریف عام‌فهمی از این واژه ارائه می‌دادند که مشخص است با عدم انجام این کار هدف ایشان نیز جلب حمایت نخبه‌ها بود و نه عام مردم افغانستان.

  وقتی توده‌ها از سیاست کنار گذاشته می‌شوند و سیستم نخبه‌محور می‌شود، فدرالیسم به بحران کشیده می‌شود. توده مردم همان فرزندان معلمان، کارگران و مردم عادی افغانستان هستند که نخبه‌ها هرگز سهمی در سیاست آنها باقی نگذاشته‌اند.

  بزرگترین مشکلی که همیشه در رابطه با طرح‌های پیشنهادی دوستان وجوددارد، عدم آشنایی دوستان با بافت جمعیتی خراسان/افغانستان است. آنها نمی‌دانند در قندهار و زابل هم تاجیک وجوددارد. در متن بامیان هم تاجیک وجوددارد. در قندوز، هم هزاره و هم پشتون‌ها ساکن هستند. در بغلان هم هزاره‌ها زندگی می‌کنند.

   مثلا انتقاد به
دوستانی که مدعی ساختن هزارستان هستند این است که آیا می‌خواهيد هزارستان را بر گلوی تاجیک و پشتون بسازید؟ و جنگ تازه‌ای در مقابل نام هزارستان شکل‌بگیرد؟ همانطور که در مقابل نام افغانستان شکل‌گرفت؟ همانطور که در مقابل نام ترکستان، اگر بلخ را ترکستان بسازید؟ آیا مردم تاجیک و مردم فاریاب اجازه می‌دهند آنجا را ترکستان بسازید؟

مثلا مفهوم نام ترکستان در ذات خود، پیام ارجحیت یک قوم را می‌دهد. پس در چنین نظامی، تکلیف قوم‌های دیگر چه می‌شود. طرح قومی فدرالی طرح مشکل‌داری است. در کشوری که بافت جمعیتی در آن چنان به هم گره خورده‌است که امکان‌ندارد جغرافیای یکپارچه‌ قومی را پیداکنید، مگر در حد دهکده‌ها. نباید کاری انجام‌دهیم که باعث جنجال و جنگ‌افروزی بین اقوام شود.

  بزرگان اصلاً به صحبت پیرامون چنین مشکلاتی فکر نمی‌کنند. لازم‌است در رابطه با این مشکلات و خطرات این طرح‌ها صادقانه بحث شود. ما باید از نام پشتونستان و افغانستان ۶۰ سال قبل درس گرفته‌باشیم. باید در می‌یافتیم که هر فکر هژمونیک اشتباه‌ است. ما یک چتر بزرگ به نام "خراسان" را از دست داده‌ایم. اما راه‌حل این نیست که به سمت چترهای کوچک و ایجاد جزیره‌های قدرت برویم.

  در هر جایی از این سرزمین اگر یک قوم، قوم اکثریت باشد، قوم‌های دیگر در منطقه به‌عنوان قوم دوم مطرح می‌شوند. باید راه‌حل بهتری ارائه دهیم و آن راه‌حل، رفتن به سمت نظام غیر متمرکز با محوریت اداری و معقولیت اداری و سیاسی است و نه قومی. باید برای تک تک سوال‌ها پاسخی داشته‌باشیم و نه با این تفکر که افغانستان به دو نیمه شمالی و جنوبی تقسیم شود، بدون در نظرگرفتن خطراتی که در پیش‌رو است.

  در کشور ما سطح سواد و اشتراک در سیاست پایین است و واقعیتی که نه تنها نظام بلکه واحدهای کوچک‌تر یعنی مردم و فرهنگ را تهدید می‌کند، نظام قوماندان سالاری و یا بورژوا سالاری است. آنها پول، اسلحه و تجربه سیاسی در اختیار دارند و اجازه مشارکت در قدرت را به مردم نمی‌دهند.

  من با فدرالیسم در محوریت سیاست مردم موافق هستم، نه در محوریت سیاست نخبه‌ها. آنها باید از اولین مرحله و درابتدای ایجاد ساختار به مردم اجازه تعیین سرنوشتشان را بدهند. در صورتی‌که اراده انجام این‌کار را ندارند و حتی نمی‌خواهند
سیاست از خانواده آنها خارج شود. در آن‌صورت است که اهمیت دارد احتیاط لازم را مبنی بر عدم استیلای سیاست نخبه‌ها بر مردم داشته‌باشیم. همان‌طوری که قانون انتخابات نظام جمهوریت، علی‌رغم بحث حقوقدان‌ها فقط به نفع یک‌عده مشخص بود.

  زمانی این روند عقلانی‌تر پیش می‌رود که بحث فدرالیسم نه‌تنها در محوریت گروه‌های سیاسی بلکه در محوریت گروه‌های پژوهشگر و عالمان خارجی هم مطرح‌ شود و از دانش آنها در مورد مردم و جغرافیای افغانستان در جهت انتخاب طرح مناسب فدرالی استفاده‌شود.

  به نظر من در رابطه با شکل نظام و آینده افغانستان باید یک اجماع ملی و بین‌المللی صورت گیرد. با این صحبت موافق هستم که راه حل مشکل افغانستان، نظام متمرکز با یک صدراعظم و رئیس‌جمهور نیست، اما این‌که چه مدلی از فدرالیسم مناسب کشور ما است و ارتباط آن با زبان و فرهنگ و تاریخ کشور ما باید تعریف داشته‌باشد، مورد بحث است.


◾️حقوق بنیادین؛ تحصیل؛

  بعضی از حقوق، به صورت حقوق بنیادین مطرح می‌شوند و به هیچ عنوان بر لزوم وجود آنها پرسشی مطرح‌نیست. حق آموزش‌همگانی یکی از آنهاست. علی‌رغم اینکه در نظام‌ فدرالی هر ایالت قانو‌ن‌ اساسی خود را دارد، اما بر لزوم این حقوق بنیادین چالشی وجود‌ندارد و درصورت محدودشدن این حق، دموکرات بودن و ارزش‌ها و اخلاق آن نظام زیر سؤال می‌رود. این موضوع نه عملاً و نه به‌صورت تئوریک امکان‌پذیر نیست.

  در کشور ما، ترسیم تفکر شمال_جنوب، (به‌دلیل تفاوت سطح فرهنگی) نباید منجر به گرفته‌شدن حق آموزش از دختران به‌واسطه تزیین نظام فدرالی و وجود قانون‌اساسی مستقل شود. و یا تصمیم‌گیری در رابطه با این موضوع منجر به واگذاری سرنوشت دختران به بزرگان قبایل، بشود. این‌کار غیرعقلانی و غیراخلاقی است.

  حق آموزش‌همگانی باید برای همه، حتی در دوردست‌ترین نقاط کشور به رسمیت شناخته‌شود. از دوستان ترکمن خود شنیده‌‌بودم، که ما می‌خواهیم یک دختر‌ ترکمن درس‌بخواند اما پروای آن دختری که در پکتیا زندگی می‌کند را ندارم. به همین علت لفظ حکومت‌ سازگاری یا وفاقی را مناسب‌تر از نظام فدرالی می‌دانم.
[ما باید نسبت به سرنوشت همه حساس‌باشیم]


◾️نظام معارف:

  غیرمتمرکز کردن نظام معارف، خطرات خود را به‌همراه دارد. به همین دلیل معتقدم که اگر از نظام فدرالی صحبت می‌کنیم، باید اساس نظام‌ فدرالی را میراث خراسانی بسازیم. ارزش‌ها را ایرانی بسازیم. ارزش‌ها را تعریف‌کنیم.

  تصوف فارسی، تاریخ خراسانی، ابومسلم خراسانی، یعقوب لیث صفاری، اسماعیل سامانی و... باید مدل و الگوی ما باشند نه اینکه شرایط به‌ گونه‌ای ایجاد شود که گروهی، بتوانند در ایالت خود مانع تدریس چنین مفاهیمی بشوند. که این خود، ناسیونالیسم قومی را که باعث جنگ‌های دیگری خواهد شد، تشدید می‌کند.

طرح‌های ما باید معقولیت اخلاقی _ تاریخی داشته‌باشد. ما باید در مورد جزييات، برنامه‌ریزی داشته‌باشیم. نه این‌که فکر کنیم فعلاً قدرت تکه تکه شود و این‌که هر تکه چه سرنوشتی خواهدداشت، حائز اهمیت نباشد. این اتفاقی است که در زمان حاکمیت کمونیست‌ها در کشور ما تجربه شده‌است.

  امیدواریم مطالعه بر روی این‌گونه طرح‌ها عمیق و زیاد باشد، نه این‌که سرخوش از گریختن اقتدار از مرکز به بلخ و هرات و پکتیا باشیم. نقد بر تاریخچه حاکمیت در افغانستان به‌جاست. ما هیچ‌وقت در افغانستان قانونی نداشته‌ایم که همه ملزم به رعایت آن بوده‌باشند و نگرانی در مورد تعمیم این موضوع به نظام فدرالی وجود دارد.

  در بحث فدرالیسم به جهت آمادگی توده مردم برای پذیرش این نوع نظام نباید زیاد عجله‌کرد. افغانستان باید به صورت تدریجی به سمت فدرالیسم پیش برود و باید صراحتاً در مقابل فدرال‌خواهانِ قوم‌محور، اعلام موضع شود. ما درحال مشاهده این عدم موفقیت، در پاکستان هستیم. ما با مطالعه در مورد نمونه‌های فرهنگی نزدیک‌تر به فرهنگ خودمان الگوهای مناسبی در دست خواهیم‌ داشت.

  ساختار فدرالی در پاکستان، همیشه باعث مداخله حکومت‌های کابل، در امور خیبرپختون‌خوا شده‌است، که ممکن است درمورد ما هم مصداق داشته‌باشد. مثلاً، ترکستانی شدن یک بخش، مطلوب ترکیه و آذربایجان خواهدبود و پای مداخله آنها را باز خواهدکرد.

  نگرانی من بیشتر در مورد ایجاد و تشدید رقابت بین اقوام و نزاع آنهاست، که در طی قرن‌ها و دهه‌ها، تاثیرات ناگواری بر مردم ما خواهدداشت. ما پیش از این، تجربه این چالش را حتی با انتخاب یک والی از یک قوم برای ولایتی از قوم متفاوت داشته‌ایم.


◼️ افغانستانِ امروز
و سیطره طالب:

  جنگ‌هایی‌ که در آنها تجاوز هتک‌حرمت، بی‌احترامی به فرهنگ‌ها وجود داشته‌است، مانند آن‌چه که شوروی در تقابل با آلمان‌ها پس از فتح برلین داشت، طبق کنوانسیون ژنو جنایت جنگی محسوب می‌شوند. اما طالبان مدعی هستند اینجا جنگی در جریان نیست، پس هیچ دلیلی برای نقض حقوق زنان وجود ندارد. [که به تمام معنی درجریان است]

  به نظر من رفتار طالبان و برخوردی که با زن‌ها، در لشکرکشی به سمت شمال داشتند، جنایت بود. زن‌ها را به عنوان غنیمت به سمت جنوب و شرق می‌بردند و در بین خانواده‌های جنگ‌جویان تقسیم می‌کردند. چون در تعریف طالب، هزاره، ازبک و تاجیک دشمن هستند و توهین به آنها، قسمتی از انتقامشان محسوب می‌شود.

  این کار برای پشتو زبان‌ها گران تمام خواهدشد. چون مردم غیرنظامی ازبک، هزاره و تاجیک، ذهنیت منفی از حاکمان پشتون پیداخواهندکرد و این فرهنگِ خشونت به عنوان فرهنگ بومی و اصلی این سرزمین معرفی خواهدشد.

تصور طالب بر این است که رفتار هزاره و تاجیک و ازبک در مقابل پشتون‌ها، اگر آن‌ها به حاکمیت برسند، به نرمی خواهدبود. اما من مطمئنم در آینده گروه‌هایی در این "موقعیت" رشد خواهندکرد که با پشتوانه این ترومای تاریخی، شاید این حس را القاکند که اگر روزی ما به جنوب یا شرق مسلط بشویم، همین اعمال طالبان را انجام خواهیم‌داد. نگرانی من از این است. اما زن‌ها نباید وسیله انتقام یک قوم از قوم دیگر باشند، این موضوع، روحیه ضدیت و دشمنی بین اقوام را تشدید می‌کند.


◾️سخن آخر:

فعلاً دنیا در حال فراموش‌کردن ما مردم افغانستان است. تنها چاره ما مقاومت و تقویت گروه‌های مقابل طالبان به هر طریق ممکن است. پس اگر آنها را تشویق نمی‌کنیم تخریبشان نکنیم. در هر جبهه که هستیم، قلم، خیریه و... هر کسی باید در حد خود در معرفی طالبان به دنیا و تغییر دیدگاه دنیا نسبت به طالبان اقدام‌کند.

  ما نباید شکست را بپذیریم. ما نباید محدود به نخبه‌ها بشویم. آنها نماینده واقعی مردم افغانستان نیستند. حامیان طالبان هم، روزی از حمایتشان دست می‌کشند. امیدوارم تعداد این افراد [فرزندان معلمان و کارگران و مردم عادی افغانستان] زیاد‌شود.

  یگانه چیزی که هیچ‌وقت در قلبمان نمرده "امید" به سرنوشت بهتر و آینده روشن است؛
چراغ ظلم ظالم تا دم محشر نمی‌سوزد
اگر سوزد شبی سوزد شب دیگر نمی‌سوزد
" بيدل" https://panjshirnews.com/vdcg.t9wrak93xpr4a.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

🙂🙏🙏🙏🙏